جوابی كه وی به آنها داد نشاندهندهی تهماندهی غیرت اسلامی در یك سلطان مستبد عثمانی است.
وی میگوید: «ما تاكنون نشنیدهایم كه یك آدم زنده (ولو محتضر) را كالبدشكافی كنند.» بعد از ناكامی عثمانی در فتح وین سقوط تدریجی این امپراطوری شروع شد. شكست در برابر روسها و از دست دادن كریمه نشانههای دیگری از زوال تدریجی این حكومت مسلمان بود. اروپائیان همزمان با محاصرهی نظامی و سیاسی عثمانیان، یك جنگ روانی را هم علیه آنها سامان دادند و لقب مرد بیمار اروپا به دولت عثمانی دادند.
دورهی حدود سی سالهی صلح مسلّح اروپا كه همهی دول قدرتمند اروپا، خود را برای جنگی بزرگ و قابل پیشبینی آماده میكردند، مجموعهی انگلیس و فرانسه و روسیه كه خود را در تقابل با آلمان و اتریش میدیدند، زمینههای تصرّف و تجزیه عثمانی به عنوان متّحد ژرمنها را نیز فراهم میكردند. در سال 1913 سفرای انگلیس و فرانسه تلاشهای زیادی برای تنظیم قرارداد 1913 معروف به قسطنطنیه بین ایران و عثمانی صورت دادند كه سبب اوّلیه برای ضرورت انعقاد این قرارداد، تجاوزات متعدّد عساكر عثمانی به خاك ایران در سالهای نخستین بعد از انقلاب مشروطه و شكایتها و گلهمندی ایران بود. اهتمامی كه دو دولت بدسابقهی استعماری در شكلدهی این قرارداد نشان دادند موجب شگفتی بود كه علیالخصوص در سال بعد، 1914 یعنی مدّت كوتاهی قبل از آغاز جنگ جهانی اوّل، نواقص و مشكلات قرارداد مرزی قسطنطنیه را با پروتكل الحاقی 1914 به اصطلاح اصلاح كردند.
پس از شروع جنگ و شكست عثمانی و اقدامات بعدی فرانسه و انگلیس معلوم شد كه غرض آنها از محكم كردن خط مرزی شرقی عثمانی با ایران، طراحی برای دورهی اشغال پس از فروپاشی آن دولت و زمینهسازی برای تقسیم غنائم ارضی در منطقهی خاورمیانه بود. سال 1916 (در اواسط جنگ اوّل) بهطور محرمانه، قراردادی بین سایكس و پیكو نمایندگان دو دولت انگلیس و فرانسه منعقد شد و عملاً خطوط تقسیم غنائم جنبهی قطعی گرفت. در سال1917 با نفوذ وزیر خارجهی وقت، انگلیس اعلامیهای صادر كرد و طی آن اعلام نمود كه دولت انگلیس خود را متعهّد میداند كه جهت اسكان و ساماندهی یهودیان آنها را در فلسطین متوطّن نماید. سال 1918 جنگ اوّل با شكست عثمانی و ژرمنها به پایان رسید. وقتی "لُرد آلن بی" ژنرال انگلیسی وارد بیتالمقدس شد، كلامی تاریخی بیان كرد كه ماهیت مهاجمین غربی را نشان میداد. نقل است كه گفت: «امروز، جنگهای صلیبی به پایان رسید!!» یعنی كینهی شكست فضاحتبار صلیبیان در بیتالمقدس را به صورت میراثی شیطانی در دل داشتند و با اشغال آن، عقده دل را گشودند.
یكبار مرحوم حافظ اسد رئیسجمهور متوفّای سوریه در رابطه با كینهتوزی صلیبیان، برای اینجانب داستان دیگری را نقل كرد و گفت: «وقتی "ژنرال گورو" یكی از فرماندهان فرانسوی در جنگ اوّل جهانی وارد دمشق شد به سر قبر صلاحالدین ایوبی، فاتح جنگهای صلیبی رفت و بر آن پای كوبید و گفت: «صلاحالدین ما بازگشتیم!!»
بعد از اتمام جنگ جهانی اوّل، جامعهی ملل، جهت برقراری به اصطلاح صلح و امنیت در جهان و جلوگیری از تكرار فاجعهی جنگ توسط فاتحین و صد البته در جهت مقاصد و منافع پس از جنگ آنها تشكیل شد و قیمومت فلسطین را به انگلیس داد، یعنی به غصب قبلهی اوّل مسلمین توسط انگلیس مشروعیت بخشید و انگلیس هم وعده بالفور را بهتدریج اجرائی كرد. به این ترتیب كه با كمك بقیهی غربیان به شمول اتحاد جماهیر شوروی، یهودیان را به فلسطین كوچ دادند و با كمكهای پنهان و آشكار آنها مسلمانان را از خانه و كاشانه و سرزمین آباء و اجدادیشان اخراج كردند و املاك آنها را تحویل صهیونیستها دادند كه درصدد پیاده كردن طرح هرتزل، مصوّبهی اوّلین كنگرهی صهیونیسم (در سال 1897) بودند.
بزرگنمائی جنایات نازیها در جنگ دوّم جهانی علیه یهود، موجب به كار گرفتن وسائل ارتباط جمعی غرب و امكانات هنری هالیوود برای مظلومنمائی افراطی یهودیان از جمله اقدامات زمینهساز برای مشروعیت بخشیدن به توطئه غرب برای اشغال سرزمینهای اسلامی و قبلهی اوّل مسلمین بود. این مجموعه اقدامات از شگفتیهای روزگار ما بود كه به فرض صحت همهی ادعاها در رابطه با یهودیكشیهای آلمانها، چرا باید مسلمانان غرامت اقدامهای ضدّ بشری ژرمنهای پروتستان را بدهند؟!
سازمان ملل متّحد بعد از جنگ دوّم با همان مقاصد، توسط دول فاتح تشكیل و جانشین جامعه ملل شد و از اوّلین اقدامات این سازمان، تصویب تشكیل كشور اسرائیل بود كه تمامی صاحبان حق وتو به آن رأی مثبت دادند و یك سلسلهی جدید ار جنگهای صلیبی جدیدی (صلیبی- صهیونیستی) آغاز گردید. بعد از جنگ اوّل جهانی مخالفت علما و اندیشمندان جهان اسلام و مقاومت مسلمانان بهخصوص فلسطینیان شروع شد و عملاً سناریوی جنگ احزاب تكرار شد و كّل كفر در برابر كل اسلام قرار گرفت.
مقاومت در برابر اشغال فلسطین و قدس، محور مبارزات اعراب و جهان اسلام گردید. اتحادیّه عرب حول محور آزادی فلسطین و سازمان كنفرانس اسلامی پس از آتش زدن مسجدالاقصی با محوریت آزادی قدس تشكیل گردید. چهار جنگ بین اعراب و اسرائیل در سالهای 1327 (1948)، 1335 (1956)، 1346 (1967) و 1352(1973) اتّفاق افتاد كه تقریباً همهی آنها منجر به شكست اعراب در برابر اتحادیّهی غرب- صهیونیسم شد. هر جنگ و هر شكستی خود موجب تحولات اساسی در جهان عرب شد. در بین فلسطینیان نیز این فراز و نشیبهای عظیم سیاسی- نظامی موجب تحولات فرهنگی- فكری عمیقی گردید. كودتای نجیب-ناصر در مصر، عبدالكریم قاسم در عراق، روی كار آمدن حزب بعث در سوریه، انقلاب الجزایر، كودتای عبداله سلال در یمن، جعفر نُمیری در سودان، معمّر قذافی در لیبی تحتتأثیر ناسیونالیسم چپ عربی صورت گرفت و مبارزات عدنیها باعث آزادی عدن و تشكیل كشوری تحت نام جمهوری دموكراتیك یمن به ریاست قحطانالشعبی شد. فلسطینیان نیز تحتتأثیر این تحولات سریع و فجایع وحشتناك صهیونیستها، مراحل دشواری را پشت سر گذاشتند و راههای مختلفی را در طول مبارزات خود آزمودهاند.
حاج امینالحسینی، مفتی بیتالمقدس، لُجنهای سیاسی مركّب از نمایندگان دولتهای اسلامی تشكیل داد با این امید كه بتوانند حقوق غصبشدهی فلسطینیان را از طریق مجامع بینالمللی استیفا كنند. عزّالدین قسام، عارف وارستهی فلسطینی تفنگ در دست گرفت و با مریدانش با صهیونیستها و انگلیسیها جنگیدند. ناامیدی از لیبرالیسم غربی گروهی از فلسطینیان را به سوی سراب ماركسیستی و قبلهگاه كرملین سوق داد كه برخی از مسیحیان فلسطین نظیر جورج حبش و نایف حواتمه نقش اساسی در این میان داشتند. ناامیدی از قومگرائی عربی و چپ گرائی، فلسطینیان را به سمت نهضتهای اسلامی سوق داد. جنبش فتح سرشاخه فلسطینی اخوانالمسلمین تشكیل شد. از سوی دیگر شكست ناصر در جنگ 6 روزه سال67 پایانی موقت بر مبارزهجوئی عربی از نوع چپ قومی بود و مرگ او در سال 1349، یكسره خط پایانی ناصریسم را رقم زد، فلسطینیان جنبش فتح با انگیزههای اسلامی در نبرد كرامه با نیروئی پانصد نفری سپاهیان 12هزار نفری صهیونیستها را در كنار نهر اردن شكست دادند. سقوط سطوت ناصر و پیروزی چشمگیر فلسطینیان موجب شد كه ملك حسین در اردن در غیاب قدرت ناصریستها، فلسطینیان را سركوب و قتلعام كند كه یكبار دیگر معلوم شد كه حكومت اُردن جزء مكمّل سلطهی غرب بر قلب جهان اسلام بود كه آنجائی كه وارثان بنگورویون در مقابل مبارزان مسلمان ناتوان میشوند فرزند عبدالله اردنی نقش عبداللهبن اُبّی منافق صدر اسلام را ایفا كند و ماجرای سپتامبر سیاه را به راه انداخت كه در همان سال با فاصلهی كوتاهی جمال عبدالناصر سكته كرد و شایع شد قتلعام فلسطینیان توسط شاه اردن، مرگ ناصر را سبب شد.
با مرگ ناصر، شعلهی پانعربیسم كمنور شد، مبارزه بیقدر و قیمت گردید و علفهای هرز سازش و وادادگی رشد كرد. انورالسادات خون شهدای فلسطین و عرب را در كمپدیوید در طبق ذلّت گذاشت و در حضور كارتر تقدیم مناخیم بگین كرد. عصر سازش آغاز شد و قریب 20 سال به درازا كشید. یاسر عرفات تفنگ را بر زمین گذاشت و با شاخهی زیتون به سازمان ملل رفت. حكومتهای عرب و فلسطینیان قدمبهقدم عقب نشستند و تشكیل جبههی پایداری توسط كشورهای سوریه، لیبی، الجزایر، یمن جنوبی و سازمان آزادیبخش فلسطین هم دردی دوا نكرد و با فروپاشی شوروی آن نیز فروپاشید.
سلسلهی حلقات سازش كه از گفتگوهای راجرز شروع و با كمپدیوید اوج گرفته بود، در مادرید شدت گرفت و در اسلو بر روی كاغذ آمد و در وای ریور و واشنگتن و كمپدیوید 2 به كمال رسید.
این سلسهی سازش هر چه جلوتر میرفت دست رژیم صهیونیستی بازتر و حلقهی محاصره عرفات تنگتر میشد، تا اینكه سرانجام در رامالله رهبر سازمان آزادیبخش فلسطین به محاصره كامل درآمد و شاید به دست نفوذیهای صهیونیستها مسموم شد و عملاً سازش به احتضار افتاد.
اگر مجدداً به عقب برگردیم و نقش علمای شیعه را در امر فلسطین بررسی كنیم پروندهی پیچیده فلسطین را كه از قریب یك قرن تاكنون نقش محوری در جهان اسلام داشته است به كمال نزدیكتر كردهایم.
مسألهی اشغال فلسطین بازتابهای متعدّد و گستردهای را در سراسر جهان به دنبال داشت. یكی از واكنشهای مهم در قبال این رویداد، برخوردی بوده كه از جانب روحانیت شیعه صورت پذیرفت و بدون هیچ تغییری، در طول هفتاد سال گذشته ادامه یافته است. علّامه مطهری دلیل این خصیصهی روحانیت شیعه را چنین برمیشمارد: روحانیت شیعه در ذات خود یك نهاد مستقل است. از نظر روحی به خدا متكی بوده و از نظر اجتماعی به قدرت مردم و لهذا در طول تاریخ به صورت یك قدرت رقیب در مقابل زورمندان ظاهر شده است.
حال با توجه به این ویژگی باید بدانیم كه این طبقه از اندیشمندان مسلمان اصولاً با مسائلی چون موضوع فلسطین و نفوذ صهیونیستها چه برخوردی را مینمودند و مقابله با آن را به چه قسمی لازم میشمردند. یكی از روحانیون گمنام ایران به نام محمدحسنبن محمدابراهیم گیلانی كه با حادثهای مشابه قضایای فلسطین در عهد خود مواجه شده بود، حكم واجب را برای مقابله با این خطر یكی از اقسام جهاد بیان داشته، و وجوبش را چنین متذكر میشود:
«دوّم جهاد در صورت هجوم اهل شركت و ضلالت است بر بلاد مسلمانان، به نوعی كه خائف باشند اهل بلاد از غلبه و استیلای اهل كفر بر بلدان، یا اگر چه قلیل شد اخذ مال ایشان و این نوع جهاد واجب است بر كافهی مسلمانان كه قادر باشند بر جهاد... و این جهاد در غیبت و حضور امام(ع) بیتفاوت رواست».
شیخ محمدرضا همدانی از علمای عصر ناصری نیز در رسالهای به نام ترغیبالمسلمین الی دفاع المشركین، طی حكم صریحی در برابر چنین هجوم و صدمهای مینویسد:
«جهاد كه غرض حفظ بیضهی اسلام و انتظار امر معاش و معاد انام است، مادام كه غرض صورت نیافته، امر به جهاد باقی است.»
مطالعهی تاریخ معاصر جنبشهای شیعی، روشن میسازد كه همین طبقهی روحانیت در سختترین شرایط و هنگامی كه شداید از هر سو اساس و بنیان جامعهی اسلامی را در معرض آفات و حوادث قرار میداد، نه تنها در كسوت راهبری جهاد درمیآمدند، بلكه با ژرفاندیشی و دقتنظر بهسرعت مطامع استعماری یا اهداف درازمدّت بیگانگان را شناسایی كرده، مانع از وصول ایشان به مقصد غایی خود میشدند. برای مثال، وقتی كه در عراق قوای انگلیسی به مبارزه با مردم برخاستند و كوشیدند تا قیام ملت عراق را از مجرای طبیعی خود منحرف سازند و شرایط دشوار و خفقانآوری را پدید آوردند، این انقلاب شیعیان عراق به رهبری روحانیون بود كه ایشان را ناامید و محكوم به شكست كرد. یكی از علمای نجف كه در سالهای جنگ جهانی اوّل شاهد قیام شیعیان نجف بوده و حوادث را بهدقت ثبت كرده، در بخشی از خاطرات روزانهاش دربارهی علل قیام و جهاد شیعیان مینویسد:
«بعضی دیگر را اعتقاد بر این باشد كه محض عِرق اسلامی و حمیّت اسلامیت بوده [كه] نتوانسته ببیند كه بلده مقدسهی نجف كه مركز روحانیت و دیانت و قبّه اسلام [و] چشم و چراغ اسلامیان است در تحت فرمانروایی صلیبیان حكمران و آمر بر این بقعهی مقدسه كه مطاف ارواح مقدسهی انبیاء و اولیاء و ملائكه مقربین و محیط رحمت و فیوضات حضرت احدیت بوده... بیرق تثلیث بالاسر جقه توحید كوبیده شود.»
روحانیت شیعه با اتكا به چنین پشتوانههایی و با توجه به وظیفهی شرعی خود در خصوص قضیهی فلسطین، از همان ابتدا حركتی را آغاز كردند كه دقت در اهداف و مواضع نخستین این رهبران دینی و مقایسهی آنها با آمال امروزی ایشان، ما را مطمئن میسازد كه روحانیون شیعه بهواقع از جمله سرسختترین و سازشناپذیرترین مجموعههائی بودهاند كه در برابر خطر صهیونیسم بدون هیچگونه تأمّل و مسامحهای از خود واكنش نشان دادهاند. مرحوم آقامحمدحسین آل كاشفالغطاء، اعلم علمای نجف در پاسخ به استفتای محمدصبری عابدین، آموزگار حرم شریف قدس، مطابق اسناد موجود فتوایی را به این مضمون انتشار میدهد:
«جل شأنه میفرماید «وَ كَذلِكَ أَخْذُ رَبِّكَ إِذا أَخَذَ الْقُرى وَ هِیَ ظالِمَةٌ إِنَّ أَخْذَهُ أَلیمٌ شَدیدٌ»1. چه ظلمی از این بالاتر میباشد كه انسان حقوق رفتگان و احفاد خود را از بین ببرد و پایمال نماید و بلكه میتوان گفت چه ظلمی از این بالاتر است كه انسان حق مقدسات و دین خود را پایمال كرده و از عظمت نوامیس و قرآن خود بكاهد.»
او سپس با اشاره به فروش اراضی فلسطین و حكم شرعی افرادی كه در این گونه معاملات دست داشتهاند، چنین اظهارنظر میكند:
...آیا بعد از این همه یقین ندارند كه این فروش، جنگ با اسلام میباشد؟ آیا كسی شك دارد كه این فروش یا همراهی در فروش یا كوشش و دلالی با رضایت در این كارها جنگ با خدا و پیغمبر[ص] او، پایمال نمودن دین اسلام است؟... آنها را از دین و حوزهی اسلام خارج و جزء كفار بشمارید و در تمام كارها از آنها دوری كرده و با آنها ازدواج ننموده و با آنها معاشرت نكرده و همچنین خرید و فروش و سلام و علیك و رفت و آمد و گفت و شنید با آنها ننموده و بهعلاوه مردههای آنها را مشایعت نكرده و در قبرستانهای مسلمانان هم دفن ننمایند. اسامی آنها را بایستی در تمام مجامع «نوادی» و روزنامهها و مجلهها به اسم خارجشدگان از دین معرفی كرده و اسم ببرید... "محمدحسین آل كاشفالغطاء، نجف اشرف"
موضوع مخالفت علما با طرح تقسیم فلسطین در جامعهی ملل شاید بهواقع گام آغازین رویارویی علمای جهان اسلام و غرب بود كه پرچم آن را روحانیت شیعهی ایرانی مقیم عراق بلند نمود. این بزرگان با فراخوان سایر علمای اسلامی، این مهم را بیواهمه و هراس چنین به فعالیت درآوردند: آقایان هبةالدین شهرستانی و سیّد محمدمهدی صدر و سیّد محمدمهدی اصفهانی كه از علمای ایرانی ساكن بغداد و كاظمین هستند و شیخ راضی آلیاسین كه از علمای شیعهی عرب است با شركت یوسف عطا، مفتی بغداد و حبیبالعبیدی، مفتی موصل و ابراهیم راوی كه هر سه از علمای درجه اوّل موصل و بغداد هستند، تلگرافی به مضمون ذیل به جامعهی ملل و وزارت خارجهی انگلیس مخابره نمودهاند:
«اینجانبان كه نمایندگان روحانی مذاهب اسلامی هستیم، از قرار كمیسیون سلطنتی راجع به تقسیم فلسطین كه یك كشور اسلامی و عربی عزیزی است اظهار عدم رضایت نموده و نسبت به آن اعتراض و آن را یك ضربتی به قلب اسلام و عرب میدانیم.»
آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی طی یادداشتی برای سفارت دولت ایران در بغداد اظهار امیدواری میكند كه دولت ایران در جامعهی ملل از همه گونه تلاش برای دستیابی ملت فلسطین به حقوق حقّهی خویش فروگذاری ننماید. علّامه كاشفالغطاء در اقدامی همسو با فعالیت آقا سید ابوالحسن اصفهانی، پادشاه وقت عراق، ملك غازی را مورد همین گونه خطاب قرار داده است. سفارت ایران در بغداد این حركت را اینگونه تشریح میكند:
«علمای عرب شیعهی نجف مجدداً تلگرافهایی به ملك غازی و كمیسر عالی فلسطین مخابره نموده و از مظالم انگلیس در فلسطین دادخواهی كردهاند. آقای شیخ محمدحسین كاشفالغطاء كه از مشاهیر علمای عرب در نجف میباشد نیز تلگرافی به كمیسر عالی انگلیس و كمیسیون فنی انگلیس مخابره نموده و اضافه كرده است كه مردم از علما فتوای جهاد خواستهاند...»
یكی از جراید بغداد هم خبری را درج میكند كه نشاندهندهی روحیهی مبارزاتی و خدشهناپذیر روحانیون است. براساس خبر النهار بغداد، علمای اسلام در 1317/3/25 با اجتماع «در تحت قبه حضرت امیر[ع] در نجف تجمع نموده، در باب صدور حكم جهاد مذاكراتی نموده و حكم مزبور به امضای همهی آقایان علما صادر خواهد شد و ریاست جلسهی مزبور هم با آقای كاشفالغطاء خواهد بود.» روحانیون شیعه برای بررسی این موضوع از علمای سوریه، لبنان، اردن، مصر، یمن، امارتنشینهای خلیجفارس، تركیه، افغانستان و ایران دعوت كردهاند كه در این اجلاس حضور یابند. علّامه كاشفالغطاء سپس خود رأساً حكم جهاد را صادر كرد:
«ای اسلام و ای عرب، بلكه ای برادر و یا اینكه ای بشر، وضعیتی كه فلسطین سر بریده به آن رسیده است به نظر همه مشهود و عیان شده و چنانكه گفتهایم باز هم میگوییم كه موضوع فلسطین قضیهی بالاختصاص خود فلسطین نبوده... ای عرب، ای مسلمین، ای بشر، جهاد در فلسطین بر هر انسان واجب شده، نه بر عرب و مسلمین تنها... این است دعوت و ندای عمومی اینجانب كه به امّت عرب و اسلام میفرستم. خدا گواه است كه اینجانب از دههی ششم عمر تجاوز كردم و اگر ازدحام و ازدیاد انواع علل رنجوری بر این استخوانهای پوسیدهام حمله نمیآوردند، اوّل شخصی بودم كه به این دعوت لبیك میگفتم... "محمدحسین آل كاشفالغطاء"
او سپس در فتوایی دیگر به تقسیمبندی كشورهای جهان اسلام میپردازد كه باید در این جهاد نقش ایفا نمایند. بهزعم ایشان، نخستین كشوری كه باید رایت جهاد برمیداشت اردن هاشمی بود كه زعمای آن ادعای سیادت مینمایند و پس از آن، حجاز است كه به دلیل پرتوافكنی خورشید اسلام باید قدم در این راه بگذارد. آنگاه مصر و سوریه را مورد خطاب قرار داده، آنها را به دلیل همجواری ذیحق میشمارد و سپس میگوید:
«میگویند چهارصد میلیون مسلمان در كرهی زمین موجود است. چطور میشد اگر ده یك این عده از راه غیرت اقدام نموده، برای ادای وظیفهی خویش نسبت به فلسطین، و به یاری مجاهدین آن ملحق میشدند؟ البته گرهی فلسطین گشوده میشد، اشغال آن خاتمه میپذیرفت... به خدا قسم كه از مرحله خیلی دور افتادیم و پرت گشتیم و هنوز آنچه را كه باید بیان نكردیم... كنگرهها منعقد و مقررات آن تقدیم میشود و هیأتها برای لندن مسافرت میكند، با همهی اینها قشون انگلیس شكم زنهای آبستن را در فلسطین سفره میكند، بیگناهان را بیجان و خونهای پاك را روان میسازد و با تمام شدت به تبهكاریهای بزرگ خود ادامه میدهد و حجاز و اردن هم با چشم و گوش همه چیز را میبینند و میشنوند، با وجود این با كمال تفریح رفت و آمد دارند. حتی دو بز آنها از جای خود نجنبیدند. ای كاش به این هم اكتفا و شرّ خود را از سر فلسطین كوتاه میكردند و با ستمكاران مساعدت و همراهی نمینمودند. ولی عموم مسلمانان در اقطار زمین چیزی كه دارند اعتراض هست، هیاهو، نطق، مقالهنویسی، شعرگویی و بعضی مساعدتهای مادی بسیار كم كه حالِ یك قطره آب بر سنگ را دارد و حال آنكه خیلی از مسلمانان دارای هزاران بلكه میلیونها لیره هستند. آیا هیچ شنیده شد یكی از آنها با هزار لیره استرلینگ كمكی كرده باشد، چنانكه یهودیان كه عدهشان كمتر و طبعشان پستتر است، میكنند؟
این جملات نمایانگر روح حاكم بر روحانیت شیعه است. اگر منصفانه مورد قضاوت قرار گیرد، بیانگر درد اصلی جهان اسلام بوده و هست. دردی كه اگر چه بیمار مبتلا به آن تاكنون تاوان سنگینی را برای تسكینش پرداخته، اما حاضر نشده به درمان اساسی خود برخیزد. علّامه كاشفالغطاء در پایان اعلامیهی خود با رشادت جملاتی را مینویسد كه به واقع زیبندهی اوست. او كه درد اصلی جهان اسلام را یافته، این صراحت را دارد كه حقایق را هر چند تلخ و ناگوار، بیان كند تا شاید مسلمانان به خود آیند و سر از خواب غفلت بردارند. كلام او در این باب چنین است:
«با وجود همهی اینها، كاش مسلمانان به حق اعتراف كنند و حقیقت را پاك و پوستكنده اظهار نمایند. آن حقیقت این است كه بلیه مسلمانان از خود مسلمانان است و از بلیه صهیونی و انگلیس خیلی بزرگتر میباشد. این حقایق آشكار را هر كس میداند و جز شاگرد كوچك دبستان كسی آن را ابراز نمینماید. نجف اشرف، مدرسهی كاشفالغطاء، محمدحسین آل كاشفالغطاء، 24 شوال 1357 برابر 1938/12/18.»
در دههی چهل قرن چهاردهم هجری شمسی آغاز حركت آشكار امام خمینی و تلاش جدّیتر ایشان در حوزهی سیاست نقش اساسی در پایهگذاری موج جدید بیداری اسلامی در ایران و جهان اسلام داشت. هدفگیری داخلی مبارزهی ایشان در داخل كشور، اسقاط رژیم پهلوی و جایگزینی آن با یك نظام مبتنی بر مردمسالاری دینی، در منطقهی جهاد علیه صهیونیسم و تلاش برای آزادی فلسطین و در بُعد جهانی تقابل با استكبار و در رأس آن آمریكا بود.
اگر بخواهیم هدف اصلی مبارزهی حضرت امام(ره) را در یك جمله خلاصه كنیم میشود: «رهائی ایران و جهان اسلام از قید سلطه و استكبار، اعادهی عزت و عظمت مسلمین، تشكیل حكومت اسلامی بر مبنای ارزشها و مبانی اسلامی.»
ایشان وجود رژیم استبدادی پهلوی را در ایران، نفوذ صهیونیسم در منطقهی خاورمیانه و حاكمیت سلطهی غرب و شرق بر كل جهان را حلقههای یك سلسهی مرتبط با هم میدانست و به حق معتقد بود كه اگر قرار است ایران آزاد شود و جهان اسلام عزت گذشته را بازیابد باید با هر سه عامل مزبور مقابله كرد و یكی از رموز اصلی موفقیت نهائی انقلاب اسلامی و ماندگاری جمهوری اسلامی ایران همین جامعنگری حضرت امام (ره) بود. فروپاشی شوروی سابق و بهمریختگی دنیای دوقطبی شكل گرفته بعد از جنگ دوّم جهانی در پیمان یالتا، موجب تحولات عظیمی در جهان شد.
مك لوهان موضوع دهكدهی جهانی را مطرح كرد و بوشِ پدر اعلام كرد كه دنیای آینده یكقطبی است و آمریكا به عنوان تنها ابرقدرت باقیمانده مسئولیت به اصطلاح امنیت جهان را به عهده دارد. ساموئل هانتینگون نظریهپرداز امریكا موضوع برخورد تمدّنها را ابتدا به صورت مقاله و سپس كتاب منتشر كرد و عملاً جهان اسلام را جایگزین جهان كمونیسم كرد و نوشت كه تقابل اصلی آینده، بین غرب و جهان اسلام است و گسلهای خونینی این دو تمدّن را از هم جدا میكند. بعداً در جریان جنگ كوزوو، در كنفرانسی در قبرس قریب به این مضمون را گفت كه: «این نمونه همان برخوردهای خونینی بین تمدّن غربی و تمدّن اسلامی است كه من پیشبینی كرده بودم.» براساس بعضی تحلیلها با تحریك غیرمستقیم امریكا صدام به كویت حمله كرد تا امریكا و غرب بهانهای پیدا كنند كه صدام را به همراه سلاحهای اهدائی غرب و شرق دفن كنند. بوشِ اوّل به عراق حمله كرد و تا یكصد كیلومتری بغداد پیش رفت و متوقف شد تا زمینهی اشغال درازمدّت عراق توسط امریكا را فراهم كند.
در سپتامبر 2001 برجهای دوقلوی نیویورك به طور مشكوكی مورد حمله یك هواپیمای مسافربری قرار گرفت و نكتهی تأملبرانگیز این بود كه كلیهی ساكنین یهودی برجها قبلاً آنها را ترك كرده بودند! بلافاصله فرمان حمله و اشغال افغانستان صادر شد و بوشِ دوّم به دلیل خامی كه داشت پشت پرده، طرح مشترك صلیبیان و صهیونیستها را آشكار و علناً اعلام آغاز «جنگ صلیبی» كرد. آخر او از معتقدین شاخهای از كلیسای پروتستان به نام «اُ اَنجلیستها» میباشد كه دستساخته و تحت فرمان صهیونیسم است. در سال 2003 پس از قریب 12 سال زمینهسازی، مرحلهی دوّم حمله به عراق را فرمان داد و كار نیمهتمام پدرش را تكمیل و عراق را اشغال كرد و بنا داشتند برای عراق فرمانداری بگذارند كه برای امریكا در آن كشور همان مأموریتی را انجام دهد كه «لرد كرزن» به عنوان نایبالسلطنه انگلیس در هند انجام میداد و این شخص را معلوم كردند و او همان آقای «برمر» بود.
تأسیس پایگاه امریكا در آذربایجان، قرقیزستان و افغانستان و تأسیس مركزیت ناوگان پنجم در بحرین و انعقاد قرارداد هستهای با هند و اشغال عملی و اعلامنشدهی پاكستان، حمایت از تجزیهطلبان سودانی و درگیر كردن ناتو به حسب اقتضاء در این اشغالگریها نشان از عملیاتیشدن همان تصمیم اتخاذ شده برای اشغال نظامی-سیاسی جهان اسلام و سركوب هر حركت ضدغربی و نجات صهیونیسم از انتفاضهی فلسطین و محاصرهی جمهوری اسلامی بود.
تمام این اتفاقات یعنی از آغاز فروپاشی شوروی تا تحولات فوقالاشاره، در زمان رهبری حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای رخ داد.
لذا حضرت ایشان علاوه بر وراثت، میراث سنگین حضرت امام خمینی(ره)، بار سنگین تقابل با تمامی این توطئههای پیچیدهی خارجی و عوامل مزدور داخلی آنها را بر دوش گرفتند و الحق دست خدا همراه ایشان بود كه توانستند از این گردابهای مُهلك، كشتی جمهوری اسلامی را به سلامت هدایت نمایند. نه فقط دفاع از منافع جمهوری اسلامی، مسئولیت نجات امت اسلامی را هم بر شانهی خود احساس میكردند.
ایشان با جدیّت و صداقت تمام، پرچم آزادی قدس و فلسطین را برافراشته نگه داشتند و علیرغم همهی فشارها به تدابیر خویش در این زمینه ادامه دادند و تقریباً در تمامی عرصهها، در جهان اسلام آمریكا و عواملش را به عقبنشینی وادار كردند و یا آنها را متوقف نمودند.
زنجیرهی مقاومت در برابر صهیونیستها در زمان رهبری معظمله تحكیم یافت و حتی گسترش پیدا كرد. امروز این خط مقاومت كه از ایران شروع شده از عراق، سوریه، لبنان، اردن، غزه، ساحل غربی، مصر، لیبی، تونس، الجزایر، مراكش، سودان، یمن، بحرین، پاكستان و افغانستان میگذرد. موج جدید بیداری اسلامی كه كلید آن توسط حضرت امام(ره) زده شد و در زمان حضرت آیتالله خامنهای ادامه پیدا كرد امروز قویتر از هر روز دیگر به جلو میرود و همگی قیامكنندگان در اهداف ذیل با جمهوری اسلامی ایران همراه هستند: سرنگونی استبداد داخلی، قطع دست آمریكا و متّحدینش از كشورهای مسلمان، بازگشت ارزشهای اسلامی، تأسیس مردمسالاری دینی و آزادی نهائی تمامی سرزمین فلسطین.